نمایش 97–108 از 128 نتیجه

نمایش 9 24 36

فصل آخر

450,000 تومان

این رمان ایرانی روایت دختری به نام شیرین را از زبان خودش بیان می‌کند که قصد مهاجرت به آلمان را دارد و با مشکلاتی رو به رو می‌شود.
در قسمتی از این رمان می‌خوانیم:

با صدای بسته شدن در راهرو از خواب می‌پرم. به دور و برم نگاهی می‌اندازم. نمی‌‌دانم کجا هستم، فضای اتاق نا‌آشناست. هنوز حالت گیجی و خواب دارم. احساس سنگینی دارم و نمی‌توانم روی تخت جابجا شوم. تازه متوجه می‌شوم دخترکم در آغوشم خوابیده. دوباره به اطراف نگاه می‌کنم، آن طرف دختر دیگرم آرام روی تخت خوابیده. صدای تقه‌های باران روی سقف آزارم می‌دهد. به سختی جا‌بجا می‌شوم، دخترکم را روی تخت می‌گذارم و کنار پنجره می‌روم. باران شدت گرفته، از دیروز تا الان بی‌وقفه باریده. نمی‌دانم ساعت چند است. نور چراق قوه را روی ساعت کنار تخت می‌اندازم، سه و نیم صبح است.